تمشک مامان
سلام عشق زندگیم ، شاید بگم حدودا یکسال بیشتر نتونستم به وبلاگت سر بزنم و از اتفاقت که تو این مدت افتاد برات بنویسم راستش بخوای رمز کاربری فراموش کرده بودم و خیلی تلاش کردم تا تونستم به مدیریت وبلاگم دسترسی پیدا کنم وقتی باز کردم این چند سال عین برق و باد خاطراتش از جلوی چشمام گذشت اره یکه ماه دیگه عزیز دلم پایان 4 سالگی میشه و خیلی خوشحالم که یه همبازی قراره برات بیاید تابستان و انقدر بزرگ و فهمیده شدی و متفاوت نسبت به همسن سالهای خودت و که انقدر داداش کوچولوی خودتو دوست داری و لحظه شماری میکنی برای اومدنش من و پدرت خیلی خوشحالیم حالا نوبتی باشه نوبت تشمک مامان و بابا که در موردش بگیم درسته آقا کوروش؟ حدودا پنج سال پیش ب...
نویسنده :
بهرامی
14:12